پيام
سيدمحمدرضا فخري
89/4/29
همرنگ دريا
«امروز روز پنجم است که در محاصره هستيم. آب را جيره بندي کرده ايم. نان را جيره بندي کرده ايم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا، که حالا کنار هم در انتهاي کانال خوابيده اند. ديگر شهدا تشنه نيستند. فداي لب تشنه ات پسر فاطمه(س)!
* سميه *
سلام همرنگ عزيز صبحت بخير
همرنگ دريا
http://ZRB70.ParsiBlog.com/1548135.htmاين عكس رو امسال توي اردوي بلاگ تا پلاك گرفتم...
همرنگ دريا
سلام سميه جان.خوبي؟ صبح شما هم بخير...
همرنگ دريا
سپاسگزارم ازتون اقاي ابوالحسن...
* سميه *
ممنون مرسي. از مريم چه خبر؟
همرنگ دريا
اره. چند روز پيش باهم صحبت كرديم گفت: اين هفته تو نت نمي ياد، از هفته بعدي مي ياد... سرش شلوغه:دي... منم دلشو سوزوندم گفتم من مي رم:دي
* سميه *
آخي طفلي گناه داره. راستي چرا سرش شلوغه ؟؟
همرنگ دريا
امتحان داره! انقد رهم نامرد نيستم بابا. بهش گفتم مي خواي منم اين هفته نرم توي نت تا تو هم بياي؟ گفت: نه برو جاي خالي منو پركن:دي
* سميه *
تو هم كه پر ميكني اساسي . :دي
همرنگ دريا
نه بابا. مگه نمي بيني يه روز در ميون مي ام. وقت ندارم! منم سرم از اون شلوغتره. اگه اون درس داره من هزارتا كار! هي روزگار...:دي
* سميه *
كار و درس ؟؟؟ !!! انشااله كه همين طوره . خوبه پس هر دوتون موفق باشيد ..
همرنگ دريا
مرسي عزيزم...
همرنگ دريا
ومن گم کرده ام راه جنون را/طريقعاشقي،درياي خون را/تمامشعرهايمقطرهاشکيست/مگربنشانداين سوزدرون را/وبيچاره دلم تسليم من شد/گرفتم دامن دنياي دون را/مياندشتفکهچشممنديد:/عروج ذرهاي خاک زبون را /شقايقاينگاهتسرخوشيرين/ دعـاکن تا بسازم بيستـون را /