به نام خدا. با تو در خلوت خط به خط ابرها شکستم ،میان ازدحام شبهای بی ستاره اشکها ریختم، و حالا بی تو پناهم همان شبهای زیباست. دنیا بی تو زیباتر است. آینه آینه در تاریکی نورها، زنبقها را به سنجاقک دلم فروختم تا شاید باورت به بهانه عاشق شدن ، به وسعت اشکهایم اوج گیرد. نیلوفروار شفق را به حرمت گم شدن نگاه تو به آسمان هدیه دادم و گرداگرد دلتنگیهای پرپر شده ام ،تردید دل فراموش شده ام را در بهت ناپیدای سکوت نیست کردم. صدای شکسته شدن ناله های دلم را تنها پر صداترین شب شنید و گوشه ای از گلهای شبنم خیز چشمانم با نغمه بی پناهم خشکیدند .می بینی؟ می بینی اقاقیها به پاس غصه هایم مشکی پوشیده اند؟ آه که چقدر اشکهایم پر از عکس ستاره بود. اما هنوز حرف دلم را برای تو ، بعد از این همه فاصله پر از نگاه، بعد از این همه روز پر از نفسهای بیقرار نگفته ام. من تو را به ناگهانی ترین غزل وعده داده بودم. من تو را به دلم قول داده بودم. بعد از بغض لبخندهایت ، اشک های خورشید بود که لبانم را بوسید . تو بی دریغ جلو گاه زیبایی بودی و من به دنبال صدایت سایه را به آفتاب اجاره می دادم. تا بامدادان می ایستادم در محاصره غزلهایی که هرگز نخواندمشان. کاش روزها به اندازه دلتنگی ام می گریستند.
By Ashoora.ir & Night Skin