بستم از قلب و دلم بار دگر راحله ها سرمه چشم کنم خاک ره قافله ها پای نه بلکه دلم ابله بندان ره است شد فزون عشق من از سوزش این ابله ها کی شود صبح شب فرقت مهدی یا رب؟ بکنم شکوه ز هجران و نمایم گله ها به فدای قد تو، قامت دین ظاهر ساز به کمال ره تو محو شود فاصله ها در نمازم ز خدا«وجه خدا» می خواهم کار ما شد ز غمت خواندن این نافله ها حاصل عمر توئی، ای به فدایت سر و جان موت با معرفتت فوق همه حاصله ها ریشه دارد غم تو، ریشه هر خیر و صلاح! بسته بر باطن دل عشق رخت سلسله ها این تهاجم بر ما سخت و گران امده است وا مصیبت ز اجانب، گله ای از یله ها صبر ایوب چه باشد به قیاس صبرت من بنازم به چنین صبر و چنین حوصله ها به اجابت برسان خواهش این «کوچک»را جان زینب که بود زین همه کامله ها او خواهد امد
By Ashoora.ir & Night Skin