جاده مه گرفته

به زیرِ لب تو چه خواندی که آسمان خم شد
و از میان زمین مردِ واپسین کم شد
به زیرِ لب تو چه خواندی که ره نشان دادند
و تحفه نعشِ تو را دستِ آسمان دادند
به زیرِ لبِ تو چه خواندی که قفلِ بسته شکست
و بغضِ مانده‌ی مردانِ دل‌شکسته شکست
به زیرِ لب تو چه خواندی؟ بگو، بلند بگو
ز کاروان عقب‌افتاده‌گان کم‌اند، بگو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاعر این شعر نویسنده مورد علاقه امه که نمی دوستم دستی هم توی شعر داره! "رضا امیر خانی "                                                                                         

وقتی این شعر رو خوندم ناخداگاه یاد اون شهیدی افتادم که راویمون تعریف می کرد!می گفتند:" مدام این پسر بچه زیر لبش یه چیزی زمزمه می کرد ولی هر چقدر ازش می پرسیدن چه ذکری می گی به کسی نمی گفت و با لبخند جوابشون رو می داد... تا روز قبل شهداتش که بلاخره به یکی از دوستاش گفته بودند...گفته بودند:" این ذکر رو برای این مدام تکرار می کنم که  زمانی هم اگر سکوت کردم صدای قلبم رو بشنوم که این ذکر رو تکرار می کنه...

اون ذکر السلام علیلک یا با عبدالله بود...

فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)...



نوشته شده در دوشنبه 90 فروردین 8ساعت ساعت 11:0 صبح توسط همرنگ دریا| نظر

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin