سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جاده مه گرفته


20/12/ 1388

صبح تو حیاط دوکوهه داشتم قدم می زدم که دید یکی برگشته می گه: یادته دیروز اتوبوس ما کنار اتوبوس شما وایستاده بود من پرسیدم شما از کجا اومدید: گفتم: اره یادمه ! دنیا چقدر کوچیکه... گفت" ولی من بلاخره نفهمیدم شماها از کجا اومدید. از سر اتوبوس پرسیدم گفتن اصفهان... از وسط اتوبوس که خودت بودی پرسیدم گفتی از تهران و از ته اتوبوس پرسیدم گفتن قم.بلاخره من نفهمیدم شما از کجا اومدید!" اولش خنده ام گرفته بود. گفتم الان می گه اینا عجب خالی بندهای هستن! گفتم: ما بچه های وب نویسیم که از همه ایران اومدیم. از مشهد و شمال و شیراز و ... هم تازه اومدن. شانس اوردید با اون طرف اتوبوس حرف نزدید وگرنه کلا گیج می شدید.

یه اتفاق جالب دیگه که امروز برام اتفاق افتاد این بود که یکی از دوستای دوران دبیرساتم رو توی دوکوهه دیدم. خیلی خوشحال شدم. خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم...

بگذریم ! بریم سراغ اصل مطلب که امروز کجاها رفتیم؟ امروز اول رفتیم فتح المبین ، بعد فکه و دهلاویه و بعدش هم هویزه ...



نوشته شده در دوشنبه 89 اردیبهشت 20ساعت ساعت 9:41 صبح توسط همرنگ دریا| نظر بدهید

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin